آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره
آریاناآریانا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات آروین حیدری مدلینگ دو ساله

بابا من سوراخم!!!!!!!!!!!!

 خدایی شما بگید بچه دو ساله انقدر باهوش دیدید؟ دیروز آروین به باباش گفت آب میخوام باباش هم یک لیوان آب خنک بهش داد  ظاهرا آروین موقع خوردن پایین رفتن آب از مجرای  گوارشش رو حس کرده  بود چون بعد سر کشیدن آب به باباش در حالیکه به مسیر پایین رفتن آب از گلوش اشاره میکرد گفت با با من سوراخم آب نفت از اینجا  پایین        ...
17 اسفند 1393

نه خدایی شما بگین رئال مادرید فوتبالیست به این خوشگلی داره ؟؟

آروین حیدری فوتبالیست کوچولوی ایرانی رئال مادرید        دست آقای اوشین درد نکنه که این عکسای قشنگ رو از پسرم انداختند شنیدم آمریکا تشریف دارند امیدوارم هر جا که هستند موفق باشند ...
17 اسفند 1393

چند تا عکس هم از تولد بابای آروین

یادمه خیلی دلم میخواستم سورپرایزش کنم آخه  توی اولین تولدش بعد از ازدواجمون من باردار بودم خانواده ام هم مسافرت بودند فقط کیک و کادو براش گرفتم نتونستم جشن بگیرم این بود که سال بعد بدون اینکه چیزی بهش بگم خودم همه ی کارهای تولدش رو کردم و کیکش رو هم سفارش دادم بعد هم بدون اینکه بدونه همه ی خانواده خودشو خانواده خودمو خانواده برادرشوهرمو  خانواده برادر خودمو دعوت کردم شام هم قیمه نسار گذاشتم با آش میوه و کشک بادنجون که غذای مورد علاقه همسرمه اینم یه گوشه از عکسای یادگاری اون شب این عکس قیمه نساری که برای تولد همسرم درست کرده بودم اینم عکس غذای مورد علاقه ی همسرم یعنی کشک بادنجان که برای تولدش درست کرده بودم   ...
16 اسفند 1393

عکس جشن تولد یک سالگی آروین

 میخوام عکس یادگاری جشن تولد یک سالگی آروین رو که با تم زنبور گرفتم رو تو وبلاگش بذازم  تمام کارای تولدشو غذاهای تولدشو حتی تزیینات تولدشو   خودم به تنهایی انجام دادم  آخه دوست دارم کسی که بیشترین کارو برای قرزندم انجام داده مامانش باشه نمیدونم  بعد ها که بزرگتر باشه از من راضی باشه  یا نه اما خوب میخوام بدونه که من تمام تلاشمو در حدی که در توانم بوده براش کردم اینم  عکس زنبور کوچولومون ...
16 اسفند 1393

عکس غذاهای جشن سیسمونی آروین

میخوام عکسهای جشن سیسمونی آروین رو که اواخر ماه هفتم بارداریم گرفتم برای یادگاری تو وبلاگش بذارم همه کارای جشن رو تنهایی انجام دادم و غذاهاش هم تنهایی آماده کردم  یادمه شب قبل مهمونی تا صبح نخوابیدم و مشغول تدارک کارها و غذاهاش بودم چون تعداد مهمونا هم زیاد بود اولویه به شکل لباس نوزاد درست کرد ه بودم با لوبیا پلو و آش رشته و دسر  و سالاد بعد اون شب هم تا آخر بارداریم تو بیمارستان به دلیل دیابت غیر قابل کنترل بارداریم بستری شدم تقریبا دو ماه بارداری خیلی سختی داشتم روزی 8 بار آمپول انسولین بهم میزدند تازه اینا بجز سرم و آمپولای آنتی بیوتیک برای کنترل عفونت بود آروین هم بیست روز زود بدنیا اومد اینم یک قسمت  از عکس مهمونی اون...
16 اسفند 1393

این دیگه چطور جلب توجه کردنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از بعد بدنیا اومدن فرزند دوممون یک سری از آزار و اذیتهای آروین جون زیادشده نمیدونم اینکارا رو واسه جلب توجه می کنه یا فقط شیطنتهای بچگانه است مثلا موقعیکه داریم فیلم نگاه میکنیم یا به نقطه حساس فیلم رسیدیم و می بینه تمام حواسمون به تلویزیونه  میاد و دگمه  خاموش شدن تلویزیون رو  با خونسردی میزنه و چون فهمیده اگه خودش اینکارو بکنه ما دعواش میکنیم هر بار با یه ابتکار جدید اینکارو میکنه مثلا یه بار دست گربه پولیشیشو میگیره و با اون تلویزیون رو خاموش میکنه و میگه پیشی بود  دفعه  بعد باپارچه دور پیچ آریانا تلویزیون رو خاموش میکنه میگه آریانا بود دیروز هم وقتی تلویزیون روخاموش کرد گفت پرده بود بعد دیدم تو دستش یه دونه گی...
16 اسفند 1393